بنام خدا
«لیمو» موجود در لیموشیرین و لیموترش به سم زدایی كه از راه هورمونهای مواد غذایی وارد خون شده اند، كمک می كند.
برخی از هورمونها و داروها از راه گوشت حیوانات به بدن انسان وارد می شود و بیشترین اندامی را كه درگیر می كند، كبد است.كبد مهم ترین عضوی است كه در بدن وجود دارد و به سمیت زدایی مواد هورمونی كمک كرده و آن را به شكل محلول در آب تبدیل می كند و از راه ادرار دفع می شود.
مصرف موادغذایی حاوی هورمونها و داروهای شیمیایی كبد را تحت تأثیر قرار می دهد و موجب بروز مشكلاتی می شود و بسیاری از افرادی كه این نوع مواد را مصرف می كنند دچار بروز موهای زائد در بدنشان می شود.آنزیم هایی در كبد وجود دارند و مصرف برخی از موادغذایی مانند انار می تواند به تقویت این آنزیم ها كمک كند و خون را تصفیه می كند.
موادغذایی كه دارای رنگدانه ها هستند موجب تقویت آنزیم های كبدی می شود و داروها و مواد سمی كه وارد خون شده است را پاک می كند.مصرف برخی از موادغذایی مانند لیموترش و لیموشیرین به دلیل داشتن آنزیم لیمونن به سم زدایی هورمونهایی كه از راه برخی از مواد غذایی وارد بدن شده است كمک می كند.در انار آنزیمی به نام لیكوپن وجود دارد كه در سم زدایی خون موثر است. البته تمام موادغذایی سرشار از رنگدانه های قرمز، بنفش و نارنجی سرشار از آنتی اكسیدان هستند كه خون را تصفیه كرده و عامل بیماری، هورمونها و داروها را از خون پاک می كند.
بنام خدا
امروز سر چهار راه کـتـک بـدی از یـک دختـر بچـه ی هفـت سـالـه خـوردم !
کمی حوصله کنید تا براتون تعریف کنم :
پشت چراغ قرمز تو ماشین داشتم با تلفن حرف میزدم و برای طرفم شاخ و شونه میکشیدم که نابودت میکنم ! به زمین و زمان میکوبمت تا بفهمی با کی در افتادی!
زور ندیدی که اینجوری پول مردم رو بالا میکشی و........ خلاصه فریاد میزدم
یه دختر بچه یه دسته گل دستش بود و چون قدش به پنجره ی ماشین نمیرسید هی میپرید بالا و میگفت آقا گل ! آقا این گل رو بگیرید....
منم در کمال قدرت و صلابت و در عین حال عصبانیت داشتم داد میزدم و هی هیچی نمیگفتم به این بچه ی مزاحم!
اما دخترک سمج اینقد بالا پایین پرید که دیگه کاسه ی صبرم لبریز شد و سرمو آوردم از پنجره بیرون و با فریاد گفتم: بچه برو پی کارت ! من گـــل نمیخـــرم ! چرا اینقد پر رویی! شماها کی میخواین یاد بگیرین مزاحم دیگران نشین و....
دخترک ترسید... کمی عقب رفت ! رنگش پریده بود ! وقتی چشماشو دیدم ناخودآگاه ساکت شدم !
نفهمیدم چرا یک دفعه زبونم بند اومد!
البته پاسخ این پرسشم را چند ثانیه بعد فهمیدم!
ساکت که شدم و دست از قدرت نمایی که برداشتم ، اومد جلو و با ترس گفت : آقا! من گل نمیفروشم! آدامس میفروشم! دوستم که اونور خیابونه گل میفروشه! این گل رو برای شما ازش گرفتم که اینقد ناراحت نباشین! اگه عصبانی بشین قلبتون درد میگیره و مثل بابای من میبرنتون بیمارستان، دخترتون گناه داره...
دیگه نمیشنیدم! خدایا! چه کردی با من! این فرشته چی میگه؟!
حالا علت سکوت ناگهانیمو فهمیده بودم!
کشیده ای که دخترک با نگاه مهربونش بهم زده بود ، توان بیان رو ازم گرفته بود!
و حالا با حرفاش داشت خورده های غرور بی ارزشمو زیر پاهاش له میکرد!
یه صدایی در درونم ملتمسانه میگفت: رحم کن کوچولو! آدم از همه ی قدرتش که برای زدن یک نفر استفاده نمیکنه! ...
اما دریغ از توان و نای سخن گفتن!
تا اومدم چیزی بگم ، فرشته ی کوچولو ، بی ادعا و سبکبال ازم دور شد!
حتی بهم آدامس هم نفروخت!
هنوز رد سیلی پر قدرتی که بهم زد روی قلبم مونده ! چه قدرتمند بود!!!
مواظب باشید با کی درگیر میشید!
ممکنه خیلی قوی باشه و کتک بخورید!
سخن روز : کسی که تا به حال کار اشتباهی انجام نداده ، هیچ کار تازه ای انجام نداده است. آلبرت انیشتن